سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلبه ی تنها
قالب وبلاگ

غم 

جوان باش ....صریح و ساده باش

پیچیدگی  ودور  زدن های عجیب و غریب مال  جوان ها نیست.آدم های ناجوان به جای یک حرف ساده و صریح نیم

ساعت آسمان وریسمان  را به هم می بافند  و به جای یک راه مستقیم و کوتاه خود را در کوره راه های  دور  و  در از گم و گور می کنند . حالا

که حواس دلت  را جمع کرده ای  و در میان چراغ نمای رنگارنگ وسراب گون  برای  رهایی از ظلمت  و وحشت شب آشفته ی زندگ در پی خورشید ی در خشان

حقیقت به راه افتاده ای . خودت را معطل  بازی های ناجوانان نکن ... ساده باش و صریح ... جوان با همین صرا حت و سادگی جوان می شود.

 

 

 

جوان باش....خودش سلیقه باش

توی این بازار شلوغ تمام سرمایه ی تو همین عمر کوتاه جوانی است و از در و دیوار وسوسه ی فروشندگان می بارد . همه دندان تیز کرده اند برای ربودن  این سرمایه ی گرا ن قدر .

در ازای  جنس خودشان . نگذار  فریبندگی و تنوع این مغازه  ها  و کالا ها حواس و هوش دلت را برباید و چشم انتخابت دنبال  هر پیشنهاد و وسوسه ای برود...تو فقط یک کالا را می توانی

در ازای دا دن این سرمایه برداری ...خوش سلیقه باش.

 

 

 جوان باش .... با نشاط باش ....عاشق باش

 

رخوت وسستی ...کسالت و تنبلی ...بی حالی و بی رمقی ...هیچ کدام به شادابی و طراوت جوانی نمی خورد ... اگر کوچک ترین نشانه ای از این ویژگی های سیاه و نا پسند در خود دیدی....     با خنده و شاد مانی دوباره ای ... بلند شو تکان بخور وبانشاط شو    چشم باز تو طراوت و زیبای  چهره حقیقت را می بیند و ...فریفته می شود . دل بی آلایش تو در دام حسن  و نیکویی حقیقت می افتد ...گرفتار می گردد.جمله آخرم این است که وقتی چشمت می بیند ...دلت می فهمد... قلبت گواهی می دهد تردید نکن ... عاشق باش و از خود بگذر ....برای رسیدن به او ..آن که اورا بیابید  وباز نگران خود باشید جوان نیست....آن که به او رسید باز دست روی دست بگذارد جوان نیست شبیه من یک  .....است جوان باش به نام علی اکبر.......

 

 


[ جمعه 87/1/23 ] [ 5:39 صبح ] [ بهزاد عبادی ] [ نظرات () ]

 

  

اگر  ماه بودم   به  هر  جا که بودم

سراغ تر ا  از    خدا    می گرفتم

 

 

و گر سنگ بودم به هر جا که بودی

سر     رهگذار  تو  جا می گرفتم.

 

 

اگر ماه   بودی   به صد  ناز   شاید 

شبی   بر لب  بام  من   می نشستی

 

 

وگر سنگ بودی به هر جا که بودم

مرا می شکستی    مرا می شکستی

 


[ جمعه 87/1/16 ] [ 12:35 صبح ] [ بهزاد عبادی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

در آسمان خیال بالهایم را می گشایم هر چه از زمین و آدمهایش دورتر می شوم سبک و سبکتر میشوم.می خواهم دلم را هم باخودم ببرم نمی خواهم پیش این مردم خاکی بماند.هر چه از زمین دورتر می شوم گرمای وجود خورشید را بیشترحس میکنم و تنم داغتر می شود.می خواهم آنقدر پواز کنم تا به خورشید برسمکاش ابرها سد راهم نشوند من طاقت سنگینی ابرها را ندارم هنوز خیلی مانده بخورشید برسم می خواهم آنقدر به او نزدیک شوم تا از گرمای وجودش بسوزم من عاشق سوختنم.
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 16
کل بازدیدها: 253955